همه به "کافه ریک" میآیند
🎬 ما "زنان" چرا باید #فیلم ببینیم؟!(23)
#فروغ_خراشادی
اگر یک توافق جهانشمول بر سر دیدن یک فیلم صورت بگیرد، احتمال قریب به یقین، بر سر تماشای عاشقانهای بیبدیل به نام "کازابلانکا" ست؛ کازابلانکا حلقهی وصل آدمهای پیش از جنگ دوم و پس از آن است؛ خط وصل عشاق ناکام و کامیار؛ مرز استقامت و گذشت و نقطهی صفر مرزی و سِفر ناگزیر! ریتمی آرام، زیرِ جملات کوتاهِ تند و تیز، درامی پر کشش و جذاب آفریده است چندان که با پایان فیلم، دوست داری باز هم به تماشای این کلاسیک سیاه و سفید بنشینی و با "ریک" و "ایلسا" همذاتپنداری کنی!
کازابلانکا اقتباسی از یک نمایشنامهی بدون فرصت نمایش است؛ بازنویسیشده و بازآفرینیشدهی یک کار درجه دو که به طرز شگفتانگیزی درجه یک از کار درآمده و "مایکل کورتیز" آن را کارگردانی کرده است و بزرگانی چون "اینگرید برگمن" و "همفری بوگارت" در آن ایفای نقش کردهاند. ماجرای عاشقانهی فیلم با پیرنگی از جنس تعقیب و گریز، در نهایت به گزارهای به نام اختیار میرسد و مخاطب را در تعلیقی شیرین، و با حس یک قهرمان دیریافته، با چشمانی اشکبار شاید، بر جا میگذارد.
همفری بوگارت هنرپیشهی بلندآوازهی هالیوود که شاید با "شاهین مالت" بیش از دیگر نقشهایش شناخته شده است، با چهرهای خشک و سرد، بدون جذابیتهای مرسوم ستارگان هالیوودی، در این فیلم با کاراکتری متفاوت، بازی زیرپوستی و تاثیرگذاری ارائه کرده است. او نمود و نمادی از مارگزیدگانیست که برای گریز از ترس، به انکار مار میپردازند!
"ریک" عشقباختهای ست که گمان میکند فریب خورده است؛ پس زخمی و تنها، به خلوتی خودخواسته میگریزد؛ خلوتی در میان جمع!
نام نمایشنامه که فیلم از آن اقتباس شده است، به همین خلوت شلوغ، کافهی پر رفت و آمد ریک، برمیگردد: همه به "کافه ریک" میآیند!
ریک بیش از آن که کافهدار باشد، دلال است؛ کارچاقکن است و اهل زد و بند! کسی نمیداند او کدام طرفیست؟ به نظر میرسد تنها چیزی که "ریک" به آن پایبند باشد، پول است اما درست زمانی که کار و بارش سکه است و دماغش چاق، چالش اصلی زندگیاش از راه میرسد...
آن سوی ماجرا، "ایلسا" از هر آنچه که ریک، بیخبر است، خبر دارد؛ او گذشتهی ریک را میداند و اکنونش را درمییابد؛ اما اگر دربارهی رخدادهای پشت سر، حرفی بزند، زندگی خیلیها به خطر میافتد، و اگر نگوید، حال و روز دلش متلاطم است. ایلسا نمونهی زنانیست که بین دل و وجدان ماندهاند؛ نه راه پیش دارند و نه راه پس؛ بنابراین تنها گزینهشان صبر است!
داستان در دو کشور فرانسه و مراکش و در میانهی جنگ دوم، هنگامی که نازیها نصف دنیا را در چنگ داشتند، میگذرد؛ همزمانی اتفاقات فیلم با رویدادهای دنیای واقعی به باورپذیری داستان، به رغم پایان غیر منتظرهاش، کمک میکند. نقش زن زیبا و جوان فیلم، در مواجهه با دو کاراکتر مرد مجرب و دنیادیده، نه تنها از اهمیت نقش ایلسا نمیکاهد که رشد شخصیتی او را در طول فیلم، به رخ بیننده میکشد. صحنههایی از فیلم در عین جدیت، به طنزی تلخ که سینهی نازیسم را نشان رفته، آمیخته است؛ این اثر به رغم آن که نازیسم را به سخره میگیرد، نازیها را تمسخر نمیکند چرا که به عنصر اختیار در زندگی چندان اعتقادی ندارد؛ فیلم، نازیهای وفادار به هیتلر را حاصل زندگی و فرهنگی میداند که از آن برخاستهاند. تفکر پشت فیلم، از جبری روشنفکرانه برمیخیزد که نه در کلیات زندگی، بلکه در جزئیاتی کوچک اما دست و پا گیر، انسان را مخیر میکند؛ از آن دست اختیاراتی که در آن، نفع عمومی به نفع شخصی بچربد و ارادهی معطوف به قدرت، همانند خود قدرت، به زوال و نیستی گراید. برای همین است که در پایان کار، تلخی و گزندگی با طنز و پنهانکاری جایگزین میشود و عشق شخصی به ایثار عمومی میگراید...
فیلم را اگر ندیدهاید، ببینید؛ دستکم دوبار ببینید و تجربهی شخصیتان را از تماشای فیلم برایمان بنویسید.
📚@klidar
#ما_زنان_چرا_باید_فیلم_ببینیم 23
از: خیام نامه
🔻نام فیلم: #کازابلانکا
🔻سال تولید : 1942
🔻کارگردان: Michael Curtiz
🔻بازیگران: Humphrey Bogart , Ingrid Bergman , Paul Henreid
⏬ #دانلود_فیلم از اینجا