▪️ماندنم، همه را تنها میکند
غذا به شکل احمقانهای
انسان را سیر میکند.
لیوان
از دستهایم افتاد وُ
هزار لحظه شد
همیشه چیزی، کسی باید بمیرد
که ابن فیلم طرفدارانش را از دست ندهد
گفتند: چیزی نیست چیزی نیست
من اما طوری تنها بودم
که ماندنم
همه را تنها میکرد
در خیابان
استخوانها راه میروند
گوشتها راه میروند
کتشلوارها راه میروند
در پشت دیوارها
کسی دارد استخوانی را با ساطور نصف میکند
خیابان زوزه میکشد
سگی روحش را به دندان گرفته، میدود
در پاییز درختان را هَرَس میکنند
انگشتهای اضافه را هَرَس میکنند
پاییز
در اتاقهای سیمانی دربسته
قرمزتر است
شهر در حاشیه سرد است
متن
از خط زدن، خونیست
از شهر
از حاشیه
از کاغذ
بیرون افتادهام
و ماهی مُردهای دارد
رودخانه را با خود میبرد
گروس عبدالملکیان
گزینه اشعار گروس عبدالملکیان
نشر مروارید